آیا هنوز وقت آن نرسیده که با خدا آشتی کنیم ؟

ن : ف م

خاکم کنید در حرم کربلا حسین


از لحظه ای که با تو شدم آشنا حسین

احساس می کنم که شدم از شما
حسین

وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت
در گوش من به جای اذان گفت: یا حسین

آسوده خاطرم ز عذاب و فشار قبر
آنجا حساب آن دو ملک هست با حسین

رغبت نمی کنم که روم جای دیگری
وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین

هر کس برای ماتم تو گریه می کند
باشد به زیر پرچم خیرالنسا حسین

هر کس که خرج کرده خودش را برای تو
ترسی ندارد از غم روز جزا حسین

دارم امید این که شما بعد مردنم
خاکم کنید در حرم کربلا حسین

نزدیک یازده شب است آقا گذشته است
امّا نددیده ام رخ صاحب عزا حسین

امشب بیا دعا بنما منتقم رسد
تا که شوم ز مهر تو حاجت روا حسین

محمد فردوسي

http://mahdivahidi.loxblog.ir



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

طفل سه ساله اي كه دگر سالخورده بود

از نيمه شب گذشته و خوابش نبرده بود
طفل سه ساله اي كه  دگر سالخورده بود

در گوشه ي خرابه، به جاي ستاره ها
تا صبح، زخم هاي تنش را، شمرده بود

از ضعف، ناي پا شدن از جاي خود نداشت
آخر سه روز بود، كه چيزي نخورده بود

با دست هاي كوچكش، آرام و بي صدا
از فرط درد، بازوي خود را فشرده بود

اين نيمه جان مانده هم از لطف زينب است
ورنه هزار مرتبه در راه مرده بود

محسن عرب خالقي

http://mahdivahidi.loxblog.com



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

غروب شفق‏گون نهمین آفتاب ولایت را تسلیت عرض می‏کنم

 

دلی نسوخت برایت غریب جان دادی
ز مهر همسر خود، بی نصیب جان دادی

درون حجره ی در بسته ای غریبانه
شکسته بال چنان عندلیب جان دادی

به دست و پا زدنت اعتنا نمی کردند
میان شادی جمعی عجیب جان دادی

تو پاره پاره دل و دل شکسته و دل خون
دچار درد و غم و بی طبیب جان دادی

ز بس که خون دلت از دهان تو می ریخت
به یاد روضه ی شیب الخضیب جان دادی

به سینه می زدی و یا حسین می گفتی
به یاد قتلگه و بوی سیب جان دادی

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

شعر شهادت امام صادق علیه السلام

 

ناگهان زلفِ پریشان تو را می گیرند

سر سجاده گریبان تو را می گیرند

 

تو در این خانه بنا نیست که راحت باشی

چند هیزم سر و سامان تو را می گیرند

 

وقت نعلین به پا کردن تو یک آن است

چون حسودند همین آنِ تو را می گیرند

 

دختران تو یقیناً زکسی ترسیدند

بی سبب نیست که دامان تو را می گیرند

 

سعی کن بلکه خودت را بکشانی ورنه

ریسمان ها به خدا جانِ تو را می گیرند

علی اکبر لطیفیان

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

شعر شهادت امام علي عليه السلام

 
صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت

آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت

 

بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت

یک نفس گفت؛ ولی آینه را آه گرفت

 

 راه افتاد میسحا که نفس تازه کند

زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت

 

خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد

اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت

 

سمت در رفت ولی در به تقلّا افتاد

و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت

 

درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفت

روضه ای شد که دل حضرت درگاه گرفت

 

باز هم روضه دیوار و در و یک مادر...

باز با دختر خود ذکر "وا اُمّاه " گرفت

 

لحظه ای بر در این خانه به زانو افتاد

اشکِ بر فاطمه را توشه  این راه گرفت

 

وقت رفتن شده بود و سحرش آمده بود

پا شد و جلوه ی یا فالق الاصباح گرفت

 

 رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش

رفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت

 

 بوسه ای زد به سرش تیغ و تنش آتش شد

آتشی که به دل سنگ و پر کاه گرفت

 

 مثل زهرا به زمین خورد و به سجده افتاد

آنچنان که دل محراب  و دل ماه گرفت

 

آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت

خم شد و  دست به پهلوش به ناگاه گرفت

 

 پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت

عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت

رحمان نوازنی و اسحاقی



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

شعر شهادت امام کاظم علیه السلام

 

شهادت امام کاظم علیه السلام را تسلیت عرض می کنم .


در میان هلهله سوز و نوا گم می شود

زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود

 

بسکه بازی می کند زنجیر ها با گردنم

در گلویم گریه های بی صدا گم می شود

 

در دل شب بارها آمد نمازم را شکست

در میان قهقهه صوت دعا گم می شود

 

چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم

وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود

 

تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش

راه مادر در میان کوچه ها گم می شود

  

لا به لای پنجه هایش مشتی از موی سرم

بین این تصویر ها دیگر حیا گم می شود

 

از یهودی ضربه خورده خوب می داند چرا؟

گوشوارٍ بچه ها در کربلا گم می شود

قاسم نعمتی



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

شعر شهادت امام هادی علیه السلام


آقای سامرا، که سلامم به محضرش
آتش زبانه می چکد از دیده ی ترش
 

آزار داده اند دل اهل بیت را
طوری که آه می چکد از قلب مادرش

در گوشه ای نشسته فقط گریه می کند
 یعنی که نیست جز غم و اندوه، یاورش

از معجزات زهر بُوَد این که دم به دم
خونابه می چکد ز نفس های آخرش

پای پیاده ... نیمه ی شب ... کوچه ... آه آه
با این حساب خورده زمین جسم لاغرش

او را اگر چه نیمه شب از خانه برده اند
امّا دگر خمیده نشد قدّ همسرش

تا این که دید در وسط بزم عیش و نوش
جام شراب چیده شده در برابرش

در ذهن خویش خاطره ای را عبور داد
افتاد یاد لعل لب جدّ اطهرش

بزم شراب ... تشت طلا ... چوب خیزران
می زد یزید بر لب او پیش دخترش
 

محمدفردوسی



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،
:: برچسب‌ها: شعر شهادت امام هادی(ع), شعر شهادت, امام هادی(ع),


ن : ف م

شعر شهادت حضرت فاطمه (س)

 
هرگاه دیده تر من گریه میکند
اشکم به ماه منظر من گربه میکند


با هر نفس که میکشم من زخم سینه ام

بر زخم های دیگر من گریه میکند


با شانه شکسته زدم شانه موی او

دیدم چو ابر دختر من گریه میکند


چون میکند نظاره به مسمار در حسین

گوید که ای وای مادر من گریه میکند


زانو بغل گرفتن حیدر زد آتشم

میسوزم او برابر من گریه میکند


من گریه می کنم به غم غربت علی

او هم به حال مضطر من گریه میکند


سخت است مرد گریه کند پیش همسرش

غربت ببین علی برابر من گریه میکند


میزد مرا مغیره و دیدم به چشم خویش

با دست بسته شوهر من گریه میکند


ای کاش بین کوچه حسن همرهم نبود

کاین سان کنار بستر من گریه میکند

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،
:: برچسب‌ها: شعر مذهبی, شعر شهادت حضرت زهرا(س), شعر گریه میکند,


صفحه قبل 1 صفحه بعد